سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه
چونکه انسانی و از تیره سرتاسانی

زهره گوید که شعور همه آفاقی تو
مور داند که تو بر حافظه اش حیرانی

در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را
چون به معشوقه رسی بی سر و بی سامانی